جدول جو
جدول جو

معنی ابن مسجح - جستجوی لغت در جدول جو

ابن مسجح
(اِ نُ مِ جَ /مُ جِ)
ابوعثمان. از خنیاگران مشهور اوائل اسلام. اصلاً زنجی بود و در حجاز میزیست. بعض آهنگهای فارسی و رومی را با اشعار عرب تطبیق کرد و چندین بار به شام رفت و با عبدالله بن مروان خلطه و آمیزش داشت
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ نُ مُ لِ)
ظهیرالدین ابواسحاق ابراهیم بن نورالدین علی بن عبدالعالی عاملی میسی فقیه، شیعی، از علمای دولت شاه طهماسب صفوی. او بحسن خط معروف به وده است و فرزند او عبدالکریم و نبۀ اوشیخ لطف الله متوفی به 1032 هجری قمری هر یک از علمای معروف به ودند و شیخ لطف الله همان است که شاه عباس کبیر برای او مسجد معروف را در میدان شاه اصفهان بنا کرد، بعضی گویند نمس
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مَ)
ابونصر سعید بن ابی الخیر بن عیسی بن المسیحی البغدادی. به سال 598 ه. ق. آنگاه که ناصر خلیفه را حصاه مثانه رنج میداد اطباء اخراج آنرا بعمل، ناگزیر دیدند و جراحی به نام ابن عکاشه را بدین کار نامزد کردند. او گفت مرا استادیست به نام المسیحی و باید پیش از عمل با وی مشورت کنم. ابن المسیحی را حاضر آوردند و او بدان وقت مردی پیر بود، چون مثانه معاینه کردگفت نخست با اشربه و اطلیه تجربتی کنیم باشد که بجرّاحی حاجت نیفتد و چنان کردند و ریگی چند هستۀ زیتونی دفع شد و خلیفه بیارمید و عطایای بسیار نزدیک بیست هزار دینار از دست خلیفه و مادر و فرزندان و دیگر حواشی خلافت بر وی گرد آمد. و او به سال 608 در غایت پیری درگذشت. او راست: کتاب الاقتضاب علی طریق المسئلهوالجواب و حاجی خلیفه نام این کتاب را اقتضاب المجموع می آورد و گوید آن تألیف یکی از متطبّبین است و ابونصر سعید بن ابی الخیر المسیحی آنرا مختصر کرده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
از فقها و روات مذهب مالک. او را تعلیقاتی است. (از ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جَ)
ابوعبدالله محمد بن یزید ماجۀ قزوینی ربعی بالولاء. از کبار ائمۀ محدثین، صاحب یکی از صحاح سته و آن کتاب به نام سنن ابن ماجه معروف است. مولد او به سال 209 ه. ق. در قزوین. او بغداد و بصره و کوفه و شام و مکه و مصر و ری را سیاحت کرد و از مشاهیر محدثین عصر حدیث شنود. وی را در تفسیر و تاریخ یدی طولی بود و علاوه بر سنن، او را تفسیری است و نیز کتابی در تاریخ در نهایت نفاست و نیز تاریخ قزوین. وفات او در سال 273 بوده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مُ جَ)
عبدالرحمن بن ملجم مرادی حمیری تجوبی. او از خوارج و متعصب در طریقت خویش بود. و با برک بن عبدالله تمیحی و عمرو بن بکر سعدی در خانه کعبه سوگند یاد کردند که در روزی معین امیرالمؤمنین علی علیه السلام و معاویه بن ابی سفیان و عمرو بن العاص را بقتل رسانند و بگمان خویش از آن رفع اختلاف مسلمانان میخواستند عبدالرحمن در نوزدهم رمضان سال چهل از هجرت هنگام نماز صبح بمقصودخویش نائل آمد و آن دو بر معاویه و عمرو دست نیافتند. پس از وفات امیرالمؤمنین علی علیه السلام وی را بقصاص بکشتند و او را مسلمانان لقب اشقی الاشقیا دهند
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
یا ابن سمج. ابوالقاسم اصبغبن محمد غرناطی. از مشاهیر ریاضیین اندلس. نشأت او بغرناطه بوده است و با اینکه در ریاضی و هیئت مخصص بوده از طب نیز بهره داشته و شاگرد مسلمه مجریطی است. او راست: کتاب المدخل الی الهندسه فی تفسیر کتاب اقلیدس. کتاب المعاملات. کتاب طبیعهالعدد. کتاب التعریف بصوره صنعه الاسطرلاب. کتاب الکبیر فی الهندسه. زیج علی احد مذاهب الهند المعروف بسندهند. وفات او بسنۀ 420 ه. ق. بغرناطه و سن اوشمسی 59 بود، در عهد جیوس بن زیری بن مناد صنهاجی
لغت نامه دهخدا